کد مطلب:134089 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:116

تاریخ خیانت شریح را فراموش نمی کند
در اینجا فرصت خوبی بود تا با استفاده از آن بتوان حیات ننگین زاده ی زیاد را برای همیشه درهم سوخت و امت اسلامی رااز نكبت جهانگیر


آن ناپاك آسوده ساخت، اما انجام یك خیانت بزرگ و یك گناه عظیم موجب شد كه این فرصت عالی و پرارزش به آسانی از دست برود عبیداللَّه خائن با خاطری آسوده همچنان دنباله ی نقشه های شیطانی خویش را بگیرد، آن خیانت و آن گناه با دست یك روحانی ناپاك و مرد آبستن جاه و مقام انجام گردید! شریح كه به علت تصدی مقام قضاوت (كه یك مقامب بزرگ روحانی و اسلامی است) از اعتماد مردم برخوردار بود از جانب فرزند زیاد مأموریت یافت تا هانی را دیدار كند آنگاه سلامتی و حیات او را به قبیله ی وی اطلاع دهد، آن فرومایه از خدا بی خبر با آنكه هانی را با صورتی آلوده بخون و حالی بسیار زار دیدار كرد با اینحال بنزد مردم آمد و به آنها گفت: «ناراحت نباشید، اینك هانی در نزد امیر عبیداللَّه سالم نشسته است و با یكدیگر مكالمه می كنند و بزودی سلامت نزد شما باز می گردد!!» این سخن دروغ و جعل كه از حلقوم یك اهریمنی فرشته نما خارج گردید مورد پذیرش آن جمع واقع شد و بزودی متفرق شدند و هر یك بسوی كار خود رفتند زاده ی زیاد پس از پراكنده گشتن آنان با خاطری آسوده و با استفاده از سست پیمانی مرم قدم به قدم نقشه های خویش را با موفقیت دنبال كرد و به آرمانهای جهنمی خود نزدیك گردید تا آنجا كه بالاخره توانست جمعیت انبوهی را از مردم كوفه- همانهائی كه با مسلم بیعت داشتند!! در جنگ علیه آن حضرت و برای دستگیری آن بزرگوار بسیج كند؛ ولی تنهائی برای آن شیر بیشه ی شجاعت ترس آور نیست و با آنكه میدان جنگ كوچه های تنگ و باریك كوفه بود و جنود


شیطان از همه سوی زاده ی عقیل را در میان گرفته بودند.

با این حال آن برادر زاده ی علی و آن نماینده ی خاص حسین (ع) آنچنان شجاعت و شهامت از خویش نشان داد كه همگان را دچار بهت و حیرت ساخت تا آنجا كه فرزند زیاد به فرمانده سپاه محمد بن اشعث اعتراض كرده و گفت:

«مسلم یك مرد است با اینحال این همه از شما می كشد؟! پس چه خواهی كرد هنگامیكه ترا به جنگ مردی بفرستیم كه از مسلم شجاعتر و شدیدتر است (مقصود وی از این جمله، حسین (ع) بود)».

در پاسخ گفت:

تو گمان كردی مرا بجنگ بقالی از بقال های كوفه و با كشاورزی از كشاورزان حیره فرستادی؟! مگر نمی دانی كه مرا به جنگ شیری ژیان و شمشیری بران فرستادی؛شمشیری كه در دست یك قهرمان بی همتا و یك شجاع بی مانندی از خاندان پیغمبر است» [1] .

و بالاخره هم نتوانستند مسلم را در میدان نبرد و پیكار از پای درآورند ناچار خدعه زدند و آن حضرت را با نیرنگ دستگیر نمودند و بدارالاماره نزد زاده ی زیاد بردند.


[1] ناسخ التواريخ حالات سيدالشهداء (ع) ج 2 صفحه ي 91 چاپ جديد.